سلام
اجازه بدهید اول با هم سنگهایمان را دربارهی خود خوشبختی وابکَنیم و به یک تعریف واحد برسیم، آنگاه من برایتان میگویم که خوشبختترین آدم روی زمین کیست.
اصلا من یک ملاک به شما میدهم که بتوانید خوشبختترین آدمِ هر زمانی را که بخواهید در کمترین زمان تشخیص دهید.
پول و مقام و چه وچه خیلی خوبند، شاید در راه خوشبخت شدن هم به آدم کمک کنند و تا حدی باعث خوشبختی بشوند، اما فکر نکنم هیچکسی اگر خودش و وجدانِ خودش، تنها بنشینند و منصفانه قضاوت کنند، به این نتیجه برسند که اگر من یک؛ نه ببخشید؛ صد میلیارد داشتم، خوشبختترین آدم روی زمین میشدم.
من و وجدانم برای رسیدن به اینکه چه چیزی باعث خوشبختیمان میشود، خیلی این طرف و آن طرف زدیم، خوب منکر اثرات چیزهایی مثل مقام و ثروت هم نبودیم.
اما آخرِ کار میدانید به کجا رسیدم؟ برایتان میگویم، درون خود چیزی به نام فطرت پیدا کردم که احساس کردم اگر گوشم را از هیاهوی دور و برم ببندم، فریاد او را که از اعماق جانم بر میآمد را خواهم شنید، و فهمیدم که اگر به او پاسخ دهم، و او را راضی کنم، حس خنکی در من می دمد که حال خوش خوشبختی به من دست میدهد، اما چگونه باید میفهمیدم که تمام خواستههایش چیست؟
در راهی که من برای خوشبخت شدن انتخاب کردم، حتی پول هم بکار میآید
البته بعضی از آنها بسیار واضح بود، مثل حس پرستش، و من در این چند سالهی حیاتم لااقل این را فهمیده بودم که لَه لَه پرستش، با هیچ معبودی جز خدا، سیراب نمیشود.
فطرت، رهایم نمیکند، هرگاه که صدایی برای مشغول کردن من نیست فریادش را می شنوم.
من در کند و کاوم ، دستور العملهایی یافتهام که پاسخ ندای درونم را میدهد، بله آن همان دین است، دینی که بر پایهی فطرت بناگذاری شده است.
آری من راه خوشختی را در دینداری یافتم اما، چقدر راههای دینداری مختلف است، چقدر امام و رهبر و راهبر در این وادی است، دست در دست کدامشان باید گذاشت که مطمئن بود راه را بسوی دیار خوشبختی میپیماید؟
من این را نیز یافتم، و جالب این است که در مسلک آن امام و در آیین او حتی پول هم خوشبختی میاورد، مقام نیز آدم را خوشبختتر می کند.
زهرا در این تاریکی، چراغی تابان برافروخت که جای تردیدی برای هیچ کسی باقی نماند
من وقتی پروردگار زمین و زمان، همو که مرا بود کرده بود، را برای شدیدترین نیاز درونم ، پرستش، به خدایی برگزیدم، او پیکی به سوی من فرستاد که در دستش نسخهی سعادت من بود.
و او راهبری برایم گمارد تا مرا به مقصد رساند.
اما در این میان خیلی ها دستشان را برای گرفتن دست من دراز کردهاند، از کجا بفهمم که کدام یک همانی است که پیک خدایم ، پیامبر، برایم انتخاب کرده است.
در این گیر و دار ، این دختر رسول خدا است که مرا از حیرت می رهاند، آری، من شنیدم که فاطمه -که درود معبودم بر او باد- از زبان پدرش میگفت: همانا خوشبخت، و بلکه آخر همهی خوشبختها، کسی است که دوستدار علی در زندگیاش و بعد مردنش باشد.
زهرا در این تاریکی، چراغی تابان برافروخت که جای تردیدی برای هیچ کسی باقی نماند.
گفتم در راهی که من برای خوشبخت شدن انتخاب کردم، حتی پول هم بکار میآید، بله، خدیجه را که حتما میشناسید، او کسی بود که پولش نیز در راه خوشبختیش خرج شد و واقعا در سعادتش اثر داشت، شاید دور و برتان آدمهای زیادی باشند که پول و بلکه همه چیزشان را حتی آبرویشان را صرف خوشبختیشان -همان محبت علی، امیر مؤمنان را میگویم- میکنند.
قول داده بودم که ملاکی برای پیدا کردن آدمهای خوشبخت،دستتان بدهم، و اکنون بگمانم خود به آن رسیدهاید که آن محبت علی علیه السلام است.
حواستان باشد که من از خودم این ملاک را در نیاوردم بلکه نزدیکترین کس به پیک الهی، دختر رسول خدا آن را فرموده است.
عن فاطمة الزهرا، عن رسول الله –صلی الله علیه و آله و سلم-: