دوباره ماه مهر ماه مدرسه رفتن اومده و ما دانش آموزان باید کیف و کتاب خودمون را آماده کنیم تا به مدرسه بریم، امسا ل من باید به دبیرستان برم ، خودم هم باورم نمی شه آخه کلاس اول یا دوم ابتدایی که بودم همیشه فکر می کردم دانش آموزان دبیرستانی خیلی بزرگ هستند و حالا خودم بزرگ شدم نمی دونم الان آیا دانش آموزان ابتدایی هم همین فکر را می کنند یا نه ؟ ( راستی بلانسبت همگی من همیشه دبیرستانی ها را غول فرض می کردم ). بگذریم ؛ امسال منم این جا برای دومین بار دور از وطن به مدرسه می رم یک مدرسه ایرانی ، همون کتاب هایی را می خونم که دانش آموزان توی ایران می خونند و فقط فرق مدرسه رفتن من با اون ها اینه که من دوشنبه به مدرسه می رم چون این جا شنبه و یکشنبه تعطیله . وای خدا ، فقط تو می دونی چقدر دلم برای مدرسه رفتن توی وطنم لک زده در حالی که این فقط دومین باره که در غربت و دور از وطن به مدرسه می رم این فقط دومین بار و آخرین باره !
وقتی فکر می کنم که امسال هم باید دوباره سال تحصیلی را دور از وطن آغاز کنم ناراحت می شم ولی وقتی فکر می کنم که این دومین بار و آخرین باره که سال تحصیلی را دور از وطن باید آغاز کنم خوشحال می شم چون می دونم که سال دیگه همین موقع برای رفتن به مدرسه در وطنم آماده می شم .خدایا کاری کن امسال هم مثل سال پیش خیلی زود بگذره و تموم بشه و لحظه رفتن به وطن فرا برسه .
همیشه سر نماز هام یا موقع افطار برای دانش آموزان خیلی دعا می کنم همیشه دعا می کنم که خدا به همه ی اون هایی که واقعا توی درس هاشون تلاش می کنند کمک کنه که با نمرات خوب قبول بشند و بعد هم می گم خدایا اگر من هم واقعا تلاشم را می کنم توهم کمکم کن توی درس هام موفق بشم .
حالا بیایید همگی این دعا را با هم بخونیم :
خدایا به همه ی دانش آموزان ایرانی و مسلمان در سرتاسر این کره خاکی کمک کن تا بتونند در درس هاشون موفق و پیروز باشند . الهی آمین
حالاهم یک شعر که در وصف مدرسه است را می نویسم .
******************* ماه مهر ****************
دوباره ماه مدرسه آمد ماه مهر
با تمام مهربانی هایش آمد ماه مهر
دوباره کیف وکتاب و دفتر آماده کنید
ای دانش آموزان پر مهر
به مدرسه رفته و سلام کنید
به مدیر و معلم و ماه مهر
یک شاخه گل رز تقدیم کنید
به معلم و مدیر و ماه مهر
شاعره: نیلوفر رنجبر
سلام ، حتما از عنوانش تعجب کردید نه ؟ ! امروز تولد منه! در تاریخ 14 /6/72 من به دنیا اومدم . امروز 14 سالم تموم می شه و وارد پانزده سالگی می شم، هر وقت بحث تولد و سن مطرح می شه پدرم می گه این ها لحظات عمر ما هستند که دارند می گذرند. در طول این یک سال اقامت ما در کره شمالی هر وقت که به پدرم می گفتم کاش زودتر دوسال تموم بشه وبرگردیم این جمله را به من می گفت : این ها لحظات عمر ما هستند که می گذرند . و امروز من معنی واقعی این جمله را فهمیدم . چون امروز حسرت لحظات از دست رفته عمرم را می خوردم . پارسال روز تولدم می گفتم می خوام در طول امسال کارهایی که سال پیش نکردم را انجام بدم ودر طول سال بدون این که بفهمم لحظات عمرم در حال سپری شدند مدام به پدرم می گفتم کاش این دوسال زود تموم بشه غافل از این که لحظات عمرم در حال سپری شدن بود و پدر م هم به من گوش زد می کرد اما این من بودم که متوجه نمی شدم .الان هم نشستم و به جای این که خوشحال باشم روز تولدمه، ناراحتم . ناراحتم به خاطر این که لحظات از دست رفته ی عمرم را آن طور که باید از آن ها استفاده می کردم نکردم .نه اشتباه نگیرید من از گذر زمان ناراحت نیستم ، بلکه از گذر زمان خوشحال نیز هستم من از این ناراحتم که آن طور که باید از این لحظات از دست رفته استفاده نکردم. حالا با خودم عهد می بندم. عهد می بندم که از لحظات باقی مانده عمرم به خوبی و در راه رضایت خدا و خدمت به خلق خدا استفاده کنم تا سال آینده دیگر حسرت این لحظات را نخورم . چه خوب است اگر همه ما این عهد را با خود ببندیم .
منتظر نظرات گرم و صمیمانه شما هستم.
سلام ، سلامی به گرمی آفتاب و به طراوت گل ها نثار همه ی شیعیان و ایرانیان که در هر کجا ی این کره ی خاکی زندگی می کنند.ابتدا سالروز میلاد مولای بزرگمان امام مهدی ( عج ) را خدمت تمام شیعیان و ایرانیان و دوستدارانشان که در هر جای این دنیای پهناور زندگی می کنند تبریک و تهنیت عرض می کنم.
یا مهدی ادرکنی ! یا مهدی ! امروز روز میلاد توست . امروز من اومدم با تو درد دل کنم . می دونم من آنقدر کوچیک و حقیرم که شایستگی دیدن سیمای نورانی تو را ندارم . اما برای ظهور تو با تمام وجودم دعا می کنم . دعا می کنم که زودتر ظهور کنی تا دنیا پربشه از عدل و داد . دیگه هیچ فقیری هیچ جای دنیا وجود نداشته باشه . اگه تو ظهور کنی دیگه به هیچ کسی ظلم ستم نمی شه و همه ظالمان و گناهکاران به جزای بد کارهاشون می رسند . یا مهدی ! ظهور کن و با خودت عدل و انسانیت و شرف را بیاور .بله ! تو روزی ظهور خواهی کرد . ذوالفقار علی در دست . بر کعبه تکیه خواهی زد و فریادی خواهی زد که : انا بقیة الله المنتقم
یا مهدی ، دیشب در مجلس جشنی که به خاطر تولد تو برپا بود یک نفر داستان شفا پیدا کردن یک جانباز توسط تو را گفت . او می گفت : جانبازی بوده که از گردن به پایین فلج بوده و اونقدر درد داشته که از خدا طلب مرگ کرده . همون شبی که از خدا طلب مرگ می کنه یک نفر را در خواب می بینه که بهش می گه برو یک جای خوب ! می گه کجا؟ می گه برو یک جای خوب ! بعد از مدتی یک شب که نزدیکی نیمه شعبان بوده دوباره آقایی به خوابش می آد اما من درست یادم نیست که اون آقا بهش چی می گه اما می دونم مفهوم سخنش این بوده که برو به مسجد جمکران . فردای اون شب فرد جانباز موضوع را با دوستش در میان می گذاره و می گه هر طور شده من باید نیکه شعبان برم مسجد جمکران . آن ها نیمه شعبان به مسجد جمکران می رند و چون اون زمان ها تعداد مرد اون جا خیلی زیاد نبوده شب را هم در مسجد می خوابند . و فرد جانباز به کمک دوستش از ویلچر پایین می آدو روی زمین دراز می کشه . در خواب یک آقایی را می بینه که فقط از گردن به بالا معلوم بوده و آقا بهش می گه بلند شو ! جانباز می گه : نمی تونم آقا ! آقا می گه : دستت را بده به من و بلند شو . جانباز دستش را می ده به آقا وبلند می شه و راه می ره . می ره بالای سر دوستش و دوستش بیدار می شه و از ترس نزدیک بوده سکته کنه . فرد شفا یافته بهش می گه نترس . بریم بیرون برات توضیح می دم.
چند وقت بعد اون فردی که جریان شفا پیدا کردن این جانباز را برای ما گفت می ره عیادتش . ازش می پرسه آقا بهت چی گفت ؟ می گه : نمی تونم بگم . و سرش را می گذاره لای پاهاش و برای چند لحظه می میره . اون فرد می گفت: رنگش سفید شده بود و بدنش سرد . بعد از چند لحظه دیدیم به هوش اومد و گفت من فقط دوسه تا چیز را می تونم بهتون بگم . گفتیم بگو . گفت :آقا به من گفته 1- برای ظهور من زیاد دعا کنید . 2- این دعا که می گه خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار را زیاد بخونید . متاسفانه من سومی را به خاطر ندارم .
یا مهدی ، خودت که می دونی من کمتر وقتی شده صلواتم را بدون وعجل فرجهم بفرستم ، یا مهدی من برای ظهورت دعا می کنم . دعا می کنم که زودتر بیایی و دنیا را از عدل و داد پر کنی . یا مهدی ، حالا من و همه کسانی که این مطلب را می خونند با هم برای سلامتی و ظهور هر چه زودتر تو دعا می کنیم .
الهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه عرضک طوعا و تمتعه فیها طویلا
برحمتک یا ارحم الراحمین
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خامنه ای نگهدار
جابر بن عبدالله انصارى گوید:
روزى به همراه مولاى متّقیان، امام على علیه السلام بودم، شخصى را دیدیم که مشغول نماز است، حضرت به او خطاب کرد و فرمود: آیا معنا و مفهوم نماز را مىدانى که چگونه و براى چه مىباشد؟
اظهار داشت: آیا براى نماز مفهومى غیر از عبادت هم هست؟
حضرت فرمود: آرى، به حقّ آن کسى که محمّد صلّى الله علیه و آله را به نبوّت مبعوث گردانید، نماز داراى تأویل و مفهومى است که تمام معناى عبودیّت در آن خواهد بود.
آن شخص عرض کرد: پس مرا تعلیم فرما.
امام فرمود: معنا و مفهوم اولین تکبیر آن است که خداوند، سبحان و منزّه است از این که داراى قیام و قعود باشد.
دومین تکبیر یعنى؛ خداوند موصوف به حرکت و سکون نمىباشد.
سومین تکبیر یعنى؛ نمىتوان خداوند را به جسمى تشبیه کرد.
چهارمین تکبیر یعنى؛ چیزى بر خداوند عارض نمىشود.
پنجمین تکبیر مفهومش آن است که خداوند، نه محلّ خاصى دارد و نه چیزى در او حلول مىکند.
ششمین تکبیر معنایش این است که زوال و انتقال و نیز تغییر و تحوّل براى خداوند مفهومى ندارد.
و هفتمین تکبیر یعنى؛ بدان که خداوند سبحان همچون دیگر اجسام، داراى أبعاد و جوارح نیست.
سپس در ادامه فرمایش خود فرمود:
معناى رکوع آن است که مىگویى: خداوندا! من به تو ایمان آوردهام و از آن دست بر نمىدارم، گرچه گردنم زده شود.
و چون سر از رکوع بر مىدارى و مىگوئى: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ الحَمْدلله ربّ العالمین» یعنى؛ خداوندا! تو مرا از عدم به وجود آوردهاى و من چیزى نبوده و نیستم، پس هستى مطلق تویى.
و هنگامى که سر بر سجده فرود آورى، گویى: خداوندا! مرا از خاک آفریدهاى؛ و سر بلند کردن از سجده یعنى؛ مرا از خاک خارج گرداندهاى.
و همین که دومین بار سر بر سجده گذارى یعنى؛ خداوندا! تو مرا در درون خاک بر مىگردانى؛
و چون سر بلند کنى گویى: و مرا از درون همین خاک در روز قیامت براى بررسى اعمال خارج مىگردانى.
و مفهوم تشهّد، تجدید عهد و میثاق و اعتقاد به وحدانیّت خداوند؛ و نیز شهادت بر نبوّت حضرت رسول و ولایت اهلبیت او علیهم صلوات الله مىباشد.
و معناى سلام، ترحّم و سلامتى از طرف خداوند بر بنده نمازگزار است، که در واقع ایمنى از عذاب قیامت باشد.
منبع:
مستدرک الوسائل، ج 4، ص 105، ح 5/ بحار الانوار:، ج 84، ص 253، ح 38
ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد. گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد و درمانم می کند. گاهِ اندرزم، حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد. گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر و سخت کوش که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند.
گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد. مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس می گویم و می ستایمت.
سلام
اجازه بدهید اول با هم سنگهایمان را دربارهی خود خوشبختی وابکَنیم و به یک تعریف واحد برسیم، آنگاه من برایتان میگویم که خوشبختترین آدم روی زمین کیست.
اصلا من یک ملاک به شما میدهم که بتوانید خوشبختترین آدمِ هر زمانی را که بخواهید در کمترین زمان تشخیص دهید.
پول و مقام و چه وچه خیلی خوبند، شاید در راه خوشبخت شدن هم به آدم کمک کنند و تا حدی باعث خوشبختی بشوند، اما فکر نکنم هیچکسی اگر خودش و وجدانِ خودش، تنها بنشینند و منصفانه قضاوت کنند، به این نتیجه برسند که اگر من یک؛ نه ببخشید؛ صد میلیارد داشتم، خوشبختترین آدم روی زمین میشدم.
من و وجدانم برای رسیدن به اینکه چه چیزی باعث خوشبختیمان میشود، خیلی این طرف و آن طرف زدیم، خوب منکر اثرات چیزهایی مثل مقام و ثروت هم نبودیم.
اما آخرِ کار میدانید به کجا رسیدم؟ برایتان میگویم، درون خود چیزی به نام فطرت پیدا کردم که احساس کردم اگر گوشم را از هیاهوی دور و برم ببندم، فریاد او را که از اعماق جانم بر میآمد را خواهم شنید، و فهمیدم که اگر به او پاسخ دهم، و او را راضی کنم، حس خنکی در من می دمد که حال خوش خوشبختی به من دست میدهد، اما چگونه باید میفهمیدم که تمام خواستههایش چیست؟
در راهی که من برای خوشبخت شدن انتخاب کردم، حتی پول هم بکار میآید
البته بعضی از آنها بسیار واضح بود، مثل حس پرستش، و من در این چند سالهی حیاتم لااقل این را فهمیده بودم که لَه لَه پرستش، با هیچ معبودی جز خدا، سیراب نمیشود.
فطرت، رهایم نمیکند، هرگاه که صدایی برای مشغول کردن من نیست فریادش را می شنوم.
من در کند و کاوم ، دستور العملهایی یافتهام که پاسخ ندای درونم را میدهد، بله آن همان دین است، دینی که بر پایهی فطرت بناگذاری شده است.
آری من راه خوشختی را در دینداری یافتم اما، چقدر راههای دینداری مختلف است، چقدر امام و رهبر و راهبر در این وادی است، دست در دست کدامشان باید گذاشت که مطمئن بود راه را بسوی دیار خوشبختی میپیماید؟
من این را نیز یافتم، و جالب این است که در مسلک آن امام و در آیین او حتی پول هم خوشبختی میاورد، مقام نیز آدم را خوشبختتر می کند.
زهرا در این تاریکی، چراغی تابان برافروخت که جای تردیدی برای هیچ کسی باقی نماند
من وقتی پروردگار زمین و زمان، همو که مرا بود کرده بود، را برای شدیدترین نیاز درونم ، پرستش، به خدایی برگزیدم، او پیکی به سوی من فرستاد که در دستش نسخهی سعادت من بود.
و او راهبری برایم گمارد تا مرا به مقصد رساند.
اما در این میان خیلی ها دستشان را برای گرفتن دست من دراز کردهاند، از کجا بفهمم که کدام یک همانی است که پیک خدایم ، پیامبر، برایم انتخاب کرده است.
در این گیر و دار ، این دختر رسول خدا است که مرا از حیرت می رهاند، آری، من شنیدم که فاطمه -که درود معبودم بر او باد- از زبان پدرش میگفت: همانا خوشبخت، و بلکه آخر همهی خوشبختها، کسی است که دوستدار علی در زندگیاش و بعد مردنش باشد.
زهرا در این تاریکی، چراغی تابان برافروخت که جای تردیدی برای هیچ کسی باقی نماند.
گفتم در راهی که من برای خوشبخت شدن انتخاب کردم، حتی پول هم بکار میآید، بله، خدیجه را که حتما میشناسید، او کسی بود که پولش نیز در راه خوشبختیش خرج شد و واقعا در سعادتش اثر داشت، شاید دور و برتان آدمهای زیادی باشند که پول و بلکه همه چیزشان را حتی آبرویشان را صرف خوشبختیشان -همان محبت علی، امیر مؤمنان را میگویم- میکنند.
قول داده بودم که ملاکی برای پیدا کردن آدمهای خوشبخت،دستتان بدهم، و اکنون بگمانم خود به آن رسیدهاید که آن محبت علی علیه السلام است.
حواستان باشد که من از خودم این ملاک را در نیاوردم بلکه نزدیکترین کس به پیک الهی، دختر رسول خدا آن را فرموده است.
عن فاطمة الزهرا، عن رسول الله –صلی الله علیه و آله و سلم-:
مادر ؛ کلمه ای که میلیاردها بار شنیده ایم و آن را صدا زده ایم. مادر کیست؟! مادر یعنی چه؟
از نظر من مادر یعنی مظهر صبر ، مهربانی ، گذشت و فداکاری.
مظهر صبر به خاطر این که از کودکی فرزندش را با صبر و حوصله ی زیاد بزرگ می کند و برای خوب تربیت شدن او نهایت سعی و تلاشش را می کند و همه ی سختی ها و مشکلات زندگی را در راه بزرگ شدن فرزندش و خوب تربیت شدن او به جان می خرد.
شاید بارها شده از صدای گریه ی کودکی برنجیم و ناراحت شویم اما باید این را بدانیم که خودمان نیز در کودکی این گونه گریه می کردیم و مادرمان با صبر و حوصله از ما مراقبت می کرد و لحظه ای از ته دل از دست ما آزرده خاطر نمی شد.
………………………………………
مظهر مهربانی به خاطر این که مادر ، با فرزندش از کودکی هر قدر با او بد رفتاری کند با مهربانی و ملایمت رفتار می کند و هیچ گاه بدی او را نمی خواهد و دعای مادر همیشه پشت سر فرزندش است .
………………………………………
مظهر گذشت و فداکاری به خاطر این که مادر حاضر است جانش را بدهد ولی از فرزندش محافظت شود و به قول خودمان یک تار مو از سر فرزندش کم نشود .
به نظر شما یک مادر علاوه بر چیز هایی که من گفتم چه صفات دیگری دارد ؟! این صفات را همراه با دلیل در بخش نظرات بنویسید تا من بهترین ها را انتخاب و در وبلاگم با نامتان قرار دهم.
………………………………………
حضرت فاطمه نیز یک مادر نمونه و یک زن بسیار خوب و نمونه بودند و به خاطر همین سالروز تولدشان را به عنوان روز مادر در نظر گرفته اند .
سالروز تولد حضرت فاطمه زهرا(س) و همچنین سالروز تولد امام خمینی (ره) بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران بر تمامی عاشقانشان و مسلمانان جهان و ایرانیان مبارک باد.
همچنین روز مادر را به مادر عزیزم و همه ی مادران و وبلاگ نویسان خانم تبریک و تهنیت می گویم و از خداوند منان آرزوی سلامتی و شادابی شان را خواستارم.
خرمشهر یک نقطه عطف است؛ نهتنها در جنگ تحمیلی بلکه درتاریخ ایران . بعد از قرنها، این اظهار وجود ملّی با اتّکای صِرف به قدرت مردمی آن هم در برابر متجاوزی که تقریباً همه قدرتهایمطرح در جهان حامی وی بودند، به معنای پایانی بر یک دوره طولانیِ خالی از حماسه و استقلال در تاریخ ایران است و این تنها وتنها از برکت ایثار و ایستادگی بزرگمردانی است که حماسه جاودانه مقاومت خرمشهر را آفریدند.
خرمشهر، دو حماسه را در خود جای داده است: حماسه مقاومت خرمشهر و حماسه آزادی خرمشهر. آزادی خرمشهر یک حماسه بزرگ است؛ زیرا به ملتی آموختکه میتوانند شکست را مقدمه یک پیروزیِ فراموش ناشدنی قراردهند و باز هم، عزت، استقلال و آزادیِ تعیین سرنوشت را تجربه کنند.اما در مقایسه، اولی عظیمتر، مهمتر و تعیین کنندهتر است. اصولاًوقوع حماسه دوم مرهون وقوع حماسه ی اول است. اگر خرمشهر بدون مقاومت اشغال میشد، سرنوشتیدیگر برای جنگ تحمیلی رقم میخورد و نوبت به عملیاتبیتالمقدس و آزادی خرمشهر نمیرسید. اگر بررسی کنیم که چراجنگ تحمیلی در روندی بر خلاف آن چه طراحانش رقم زده بودندجلو رفت، مقاومت خرمشهر مهمترین عاملی است که ازهمانوهله اول، این بررسی را شکل میدهد
مقاومت سی و پنج روزه خرمشهر، اراده جنگ را در نظامیانبیمحابای عراقی متزلزل کرد و به آنها که ابتدا تصور برخورد با یکوضعیت ساده و متلاشی شده را داشتند فهماند که اشغال آسان نخواهد بود و در هر قدم باید متحمل خسارات عدیدهای شوند.
آری ، خرمشهر شناسنامه یک حماسه است ، حماسه ای ماندگار.
http://www.khorramshahr.net/holy-defenceبرگرفته از سایت:
وقتی برای اولین بار ، در زمان « میرزا تقی خان امیر کبیر » تلقیح آبله ( واکسن آبله ) باب شد ، مرد م از آبله کوبید نوحشت داشتند و به هیچ وجه زیر بار این کار نمی رفتند و با این که ما موران دولت مردم را به این کار تشویق می کردند و پدران و مادران به عواقب خطرناک آبله آگاه می کردند، باز هم پدر ومادرها راضی نمی شدند که فرزندشان آبله بکوبد . در نتیجه هر روز ، در محله های تهرا ن وشهر های مختلف ایران ، اطفال فراوانی بر اثر بیماری آبله از بین می رفتند.
امیر کبیر ، جریمه ای برای پدر و مادر ها تعیین کرد ؛ به این صورت که اگر طفلی برا ثر آبله بمیرد ، والدینش وظیفه دارند پنجاه ریال جریمه بدهند .
روزی ، پاره دوزی را که طفلش به این مرض در گذشته بود نزد امیر کبیر آوردند . امیر به پاره دوز گفت :« ما که آبله کوب مجانی فرستادیم ، چرا آبله ی فرزندت را نکوبیدی؟» گفت:« ندانستم» امیر گفت :« پنج تومان جریمه بده.» پاره دوز گفت:« ندارم»
امیر دست در جیبش کرد و پول را به پاره دوز دادو گفت : « برو به صندوق جریمه بپرداز که حکم بر نمی گردد.»
بعد از رفتن آن مرد،امیر زارزار گریه کرد وبه یکی از اطرافیانش گفت :« برای همه ی ایرانی ها گریه می کنم ، می خواهم نسل ایرانی آن قدر زیاد شود که زمین را فراگیرد . چرا باید جاهل باشند که بر اثر نکوبیدن آبله بمیرند؟ »
منبع : مجله ی تیز هوشان